73
من همین الان از زندگی لفت میدم ، خیلی ناگهانی از آینده ترسیدم
من تحمل ازدواج مادر شدن و ندارم
تحمل هیچ مردی و در کنارم ندارم
نمیتونم مسئولیت یه بچه رو قبول کنم تا فرزندخونده داشته باشم
آینده ترسناک نیست ؟ مستقل بودن ، تنها بودن خوبه اما اگه اذیت شدم چی ؟
اگه نتونستم آدم زندگیم و پیدا کنم چی ؟
چی دارم میگم ؟ نمیدونم
محض رضای خدا ، مادرم چطور تونسته این همه سال دووم بیاره ؟!
+ [ دوشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۱ ] [ 23:26 ] [ fatemeh ]
|