520
آن روز هم باران میبارید _
من نمیدونم در تقدیر انسان چه چیزی نوشته شده . من نمیدونم عالم خواب چرا انقدر عجیبه . من نمیدونم کی نوبت منه .
من دیشب هم خوابت رو دیدم . خواب کسی که هیچوقت از نزدیک ندیدمش . سه سال لعنتی گذشته . خنده داره که با پرویی به رویای من سر میزنی وقتی که دیگه تنها نیستی ! چیکارم داری ؟ دست از سرم بردار ...
امروز هم بارون میاد . بلاخره به خودم جرعت دادم دنبال پی ویت بگردم . میدونستم کسی توی زندگیته . پروفایلت و باز کردم . عکس عروسیت و دیدم . بلاخره به خودم جرعت دادم . این کار و کردم که دست از سرم برداری . دیگه نیای توی خوابم . من حتی بهت دیگه فکرم نمیکنم . بعد سه سال چه فکر احمقانه ای دارم که درباره ات بکنم . بس کن . انقدر توی خوابم نیا و عصبیم نکن .. بس کن
+ [ دوشنبه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 12:34 ] [ fatemeh ]
|