483
_ دنبال پیج یه نفر میگشتم که سالهاست میخوام به خاطر یه اتفاق ازش معذرت خواهی کنم . از پیج دانشگاهی که شنیدم توش درس میخونه بگیر تا پیج همکلاسی های سابق ، همه رو گشتم .
این وسط ها که دنبالش بودم پیج بچه های هنرستان و پیدا کردم . هر کدوم دافی شدن برای خودشون ! بیشترشون یه جایی و به خصوص بینی رو عمل کردن . 70 درصدشون بعد دیپلم زدن تو کار ابرو و تتو و ناخن و ... چندتاییشون ازدواج کردن و یکیشون حتی یه بچه ی چند ماهه داره . بچه های دوران ابتدایی و راهنمایی هم که داف نشدن اما بعد از سه سال پشت کنکور موندن ، پزشکی و اتاق عمل و ... قبول شدن . بقیه هم که رفتن آزاد و ... اما انگار به من اسپره ی فیکساتیو زدن . همون چهره ، همون علایق . تقریبا همون هیکل ! نه جاییم عمله ، نه دوست پسر و شوهری تو زندگیم هست . همچنان هم پایبند به کتاب و هنرم . انگار اصلا همه عوض شدن الا من ! پیج این همه آدم هم پیدا کردم جز همونی که میخواستم .
__ ما دوست دوران ابتدایی بودیم . دو سال هم راهنمایی باهاش بودم . وقتی یاد اون دوران میفتم حالم از خودم بهم میخوره . کار وحشتناکی کردم . هنوز برام سخته بیان کردنش . من یه احمق عوضی بودم . اما خب کارما هم پس دادم .. خیلی هم بد پس دادم . اخیرا یه اخباری به گوشم رسیده از اون آدم .. خیلی عوض شده .. جوری که با اون چیزی که قبلا بوده خیلی فرق کرده . اخرین بار ازش خواستم دیگه دور و بر من پیداش نشه .. اخرین بار باهاش خیلی بد حرف زدم .. اما اینبار حق داشتم .. ولی نمیدونستم یه روزی قراره انقدر در به در دنبال پیج یا شماره اش باشم . حس میکنم علت اصلی تغییراتش منم . حس عذاب وجدان داره خفه ام میکنه . من مشکلات زیادی تو زندگیم دارم و داستان اینم برام شده قوز بالای قوز .. میخوام باهاش حرف بزنم . میخوام مطئمن بشم بخشیده شدم .. اگر هم نبخشیدم هر کاری میکنم تا من و ببخشه ... بعدش واقعا برای همیشه نه دنبالش میگردم نه دیگه بهش فکر میکنم .. انقدر ذهنم توی این سال ها درگیرشه که هرازگاهی خوابش و میبینم . توی خواب انگار دیگه کدورتی بینمون وجود نداره ..
__ میتونم حدس بزنم که کیا باهاش در ارتباطن . ولی خودم با اون ها قطع رابطه کردم .. من با هر چیزی که من رو به گذشته وصل میکنه خداحافظی کردم .. نمیخوام مجبور بشم دوباره یه پل به گذشته بسازم فقط برای این که این آدم و پیدا کنم .. همش میگم کاش مثل پنج سال پیش خودش پیداش بشه و بهم پیام بده . عجیبه که تا الان چندباری توی خیابون دیدمش اما سمتش نرفتم . با این که میتونستم برم جلو با یه سلام همه چیزو تموم کنم . حس میکنم ازم متنفره . البته اگه باشه حق داره .. زیادی برای این که برم جلو معذبم ..
_ الان که فکر میکنم من توی هر مقطعی از زندگی ، یک دور با ادم ها قطع رابطه کردم .. دوستای واقعی و مجازی زیادی داشتم اما الان حتی اسمشون هم به زور به خاطر میارم . توی این سالها برای خودم یه دوست یا یک رابطه ی ثابت نذاشتم .. از خودم و خود قدیمیم خجالت زده بودم برای همین وقتی کسی میفهمید من چه موجود چرندی ام سعی میکردم به مرور ازش فاصله بگیرم .. نمیدونم کار درستی کردم یا نه .. ولی از یه جایی از حرف ها و نگاه های تحقیر آمیز بقیه خسته شدم ..
__ خلاصه این که امیدوارم هرجور شده اون ادم رو پیدا کنم .