415 چهار روز و نوزده ساعت و چهار دقیقه به عید
روزه ام . سرما خورده ام . تنها اومدم کلینیک . تقریبا یه ساعتی میشه منتظرم نوبتم بشه . گلوم میسوزه . کم کم دارم آبریزش بینی هم میگیرم . از دیروز که از خواب بیدار شدم سوزش گلو گرفتم . فکر کردم چیزی نیست ، امروز بیشتر شد .
آخرای ساله ، همه چیز به طرز عجیبی تو هم گره خورده و شلوغه . خسته ام . دیشب نتونستم بخوابم . خواهر بی خیالم پنجره و قبل خواب باز گذاشته بود و اتاق به شدت یخ بود . قبل این که برم داخل اصلا متوجه نشدم باز کرده .
از مریضی متنفرم . از گلو دردش خیلی بیشتر . نمیدونم میشه روزه نگه داشت یا نه . آب و سرکه غرغره کردم . سرم درد میکنه . کلینیک به شدتتتت شلوغه . سردمه . شوفاژشون خرابه ، گرما نمیده . نمیدونم به کدامین گناه روز های آخر سال که یه دنیا کار سرم ریخته باید مریض بشم .
یه مانتو سفارش دادم . گفتن قبل عید میرسه دستم . چرا بهار نمیاد . هوا سرده . دوست دارم هوا یه گرمای بهاری داشته باشه . میشه خوب شم خیلی زود ؟ نمیخوام تا عید همینجوری بمونم .
یه عالمه کتاب نخونده دارم . یه عالمه فیلم آموزشی ندیده دارم . یه عالمه طرح های نکشیده دارم . یه عالمه فیلم نگرفته دارم . هنوز کمدای اتاق و مرتب نکردم .
کاش زودتر نوبت ام شه .