خیلی داغونم ، نمیتونم بخوابم . آشفته ام . از تابستون تا الان قرار بود دوره ی طراحیم تموم بشه ، هنوز نشده . دارم دیوونه میشم . بد قولی کردم ، هنوز کلی فیلم مونده بگیرم و براشون بفرستم . عذاب وجدان داره من و میکشه . دارم از بین میرم .. دارم چندتا فروپاشی روانی رو باهم میگذرونم .. داغونم .. نمیتونم دربارشون با کسی حرف بزنم .. دارم خراب میکنم همه چی و . زندگیم و افکارم و . مدام دچار پانیک های کوچیک و بزرگ میشم . فشار رومه . نگتا چشمام و میبندم بخوابم یاد بچه های دوره میفتم که هنوز وقت نکردم توی این شش ماه بعد تابستون براشون فیلم بگیرم . کم کاری کردم . نمیخوام برم دانشگاه . نمیخوام اصلا جایی برم . فقط میخوام یه گوشی خالی داشته باشم و پشت سر هم فیلم ضبط کنم . شاید خنده دار به نظر برسه ولی واقعا بابت این موضوع حالم بده . بابت تمام کارهایی که سرم ریخته و عذاب وجدان این بچه ها روزی دو سه بار دچار پانیک میشم . انقدر از نظر روانی داغونم که اصلا نمیتونم از جام تکون بخورم .

توی این اوضاع همش افکار مرخرف میاد سراغم . همش آدمایی که ترکم کردن میان توی ذهنم . همش خوابای مزخرف میبینم . همش دلتنگ میشم . همش یاد اشتباهاتم میفتم و کلافه میشم .

خواهش میکنم ، خواهش میکنم خوب شو . خواهش میکنم من خسته شدم من دارم آسیب میبینم . خواهش میکنم خوب شو . خواهش میکنم خوشحال باش . خواهش میکنم . لطفاا لطفا گریه نکن ، لطفا دچار حمله نشو . لطفا به خودت بیا .

اگر نمیتونید باهام خوب باشید پس نصیحتم هم نکنید .. من به اندازه ی کافی دارم خودم و نصیحت و سرزنش میکنم . من دارم خودم توی سر خودم میزنم و به خودم ناسزا میگم .