337
یکی از هم دوره ای های کانون بهم پیام داده . برای تبریک عید و اینا . وقتی باهاش شروع کردم به حرف زدن دیدم بین من و اون چه دنیای بزرگی فاصله افتاده . یه جورایی بین من و اونو همه ی رفقای سابق . اونا زیاد عوض نشدن . این منم که تغییر کردم . تازه امشب فهمیدم چقدر مسیر رفتاری و افکاریم تغییر کرده . حتی مثل سابق برام راحت نیست به شوخی فحش بدم !! قبلا سر کوچیک ترین چیزی از این شوخی های پسرونه رکیک با بقیه میکردم ! چیزایی میگفتم که الان اصلا نمیتونم به زبون بیارم :) باید بگم لطف خداست یا چی ؟! ... بین من و فاطمه ی گذشته یه اقیانوس فاصله افتاده . من از پارسال تا الان کلی عوض شدم چه برسه به چند سال پیش .. من بزرگ شدم . خیلی خیلی زیاد . یا خیلی عاقل شدم . افکارم خیلی عمیق تر شده . نمیدونم چی بگم . ولی این اتفاق باعث شده تنها تر بشم .. شاید قبلا فکر میکردم یه نقطه ی قرمزم بین کلی سفیدی اما حالا شبیه یه نقطه ی سفید کمرنگم بین کلی قرمزی ! نمیدونم چطور بگم .. قبلا فکر میکردم خیلی تنهام اما حالا واقعا تنهام ...