خب فکر کنم نیازه یه توضیح کلی بدم . بعد از کلی کلنجار تصمیم گرفتم با میم آشنا بشم . میم اخلاقش خوبه ، یه چیزی داخل میم دیدم که دربارش مطمعن نیستم ، یه چیزی که مغزم و انگولک میکنه :))) قرار شد از هم شناخت پیدا کنیم همین . تا یه مرحله ای هم پیش رفتیم . پنجشنبه قراره بعد از آموزشگاه بهش زنگ بزنم و با هم بیشتر حرف بزنیم ... یه چیزای مهمی باید بهش بگم که نتیجش و همون روز اینجا می نویسم . گاهی اون بخش مازو درونم و بیدار میکنه =))) به خودم میگم بیخیااال ، فکرشم نکن .. اصلا اونجوری نیست .. : صداااش ،،، صداش واقعا زیباست . ولی در برابرش مقاومت میکنم ، اونم زیاد . الکی اون بخش منفی وجودش و پر رنگ میکنم ،،، یه جورایی بخش منفی نیست اما من لجم :) نمیدونم چرا دوست دارم باهاش لج کنم ، بهش نشون نمیدم اما داخل مغزم اینجوریه و آزار دهندست ... چیزای خوبی توی ذهنم نمیاد .. سگ به این مغز