این که هر روز بعد از مدرسه اونم دروس تخصصی و کارگاه عملی بری کتابخونه ، تا ساعت هفت بمونی و بعدش بیای خونه و تا ساعت سه چهار صبح کارهای مدرسه رو انجام بدی ، دهن سرویس کن ترین حالت ممکن برای یه کنکوریه ، داخل چشمام لخته خون ایجاد شده و باید با قطره هر 8 ساعت شست و شو بدم ، چشمام سوزش عجیبی داره و همش به خاطر کم خوابیه ، شاگردام سرم ریختن و نت وورک داره نیمی از وقتم و میگیره اما باید ادامه بدم . 

روزای سختیه ، سخت ترم میشه ، اما من میمیرم برای این تحت فشار بودن ها ! من و الهه ( رفیقم ) حتی بقیه بچه های کلاس از بیخوابی و استرس بی اندازه و فشار کنکور و کارهای عملی مدام لرزش داریم ، دیگه به مرحله ای رسیدیم موقع کار دستامون میلرزه و من به شخصه تیک گرفتم ، اوج فشار اونجاست که امروز صبح نصفمون سرگیجه داشتیم 

اره وحشتاکه ، اما ما چندتا دیوونه ایم که جنون کار کردن و درس خوندیم  داریم و این فشار ها از آب و غذا هم برامون واجب تره 

 

فقط اونی که میگفت هنرستان که اصلا سخت نیست و با عقاید هزارسال پیش میگه بچه خنگا میرن هنرستان ، بیاد یک ساعت جای ما 

بیا عمو کاریت ندارم !! :)