12 : کودکانه ، احمقانه
سلام ، کار موتیف همچنان نیم تمامه ، ساعت هشت کلاس داشتم اما 10 رفتم مدرسه تا شاید موتیفم و تکمیل کنم و ببرم و خب قبول نشد ، دبیرمون ادم وحشتناکیه بهتره ازش نگم...
امروز اتفاقاتی افتاد که واقعا بچه گانه بود ، اگه بخوام یه خلاصه بگم : بحث و تخریب یک پاچه خوار کلاس و به طور مثال ذکر نام دبیری که براش پاچه خواری میکنه ( قبلا اعتراف کرده که اینکارارو برای نمره میکنه )
ترسیدن اون شخص از من ، اطلاع به دبیری که ناگهان مثال زدم ( که اصلا حرفای من ربطی به اون دبیر نداشت و من علاقه ی زیادی به تدریس ایشون دارم )
دفاع دبیر از اون شخص بدون پرسیدن از من و دوستم که دقیقا چه اتفاقی افتاده !
تهدید غیر مستقیم من و دوستم توسط دبیر داخل گروه
و مایی که نمیدونیم چه کنیم !!!
خوندین ؟ دیدین ؟ همینقدر بچه گانه بی منطق و احمقانه .
و خب همین مسئله خنده دار و عجیب !حسابی ذهنم و درگیر کرد و داخل کتابخونه تمرکز نداشتم درس بخونم .
خواستم به دبیر پیام بدم اما بیخیال شدم ، اگر قرار بود حرف های مارو بشنوه سراغمون میومد ...
البته اگه حضوری دیدمش و اشاره ای به این موضوع کرد همه چیز و میگم ، سال آخر باشی و ذهنیت دبیرت به غلط نسبت بهت عوض بشه . همینجوریش تحت فشاریم حالا یک فشار دیگه از سمت دبیر تخصصی در انتظارمونه .
انقدر ذهنم آشفته بود که همین موضوع بیشتر به آشفتگیم دامن زد و از وقتی که برگشتم خونه و هزاران کار سرم ریخته ،، و منی که تمرکز ندارم انجامشون بدم .
واقعا از لحاظ روانی داغونم و چیز های کوچیک برام این مشکل و پر رنگ تر میکنن .
فک دردم همچنان با منه و خون چشمم با قطره خیلی بهتر شده .
نیاز دارم یک مدت طولانی رها بشم ، با مشاور کنکور هم صحبت کردم و 7 ماه آینده مطمعنن چیزی از من باقی نمیمونه .
اما لبخند میزنم و میگم من خوبم و عالیم ! هرچقدر به مشکلاتم اضافه بشه لبخند پرنگ تر و بلندتر داد میزنم عالیم ! شاید با گول زدن خودم بتونم انرژی مثبت جذب کنم !
پس من با تمام این اتفاقات خوبم ، عالیم و عالی هم میمونم ..اما
فقططط میخوام که تموم شه
تموم .
مثل همین ، نقطه سر خط .