یک هفته ی تمام تصویر سازی کار کردم ، تقریبا یک پنجم کار مونده تا تکمیل شه . بلاخره به مامانم نشونش دادم و خدایااا 

_ احساس نمیکنی زیادی تمت نارنجی و گرمه ؟ ( از رنگ های گرم متنفره ) چرا اینجاش اونجوریه چرا اینجاش اینجوریه ! 

بیخیال مادر من ، کل عالم و آدم میگن کار قویه بعد تخریب میکنی  نصف شبی اونم بعد این همه زخمی شدن ؟ 

اه از نهادم بلند شد ، کم مونده بود خونه رو بزارم رو سرم ، حداقل از مامانم توقع نداشتم انقدر ایراد بگیره ! کسی که کارای مزخرفم و همیشه تایید کرده !! 

جالب اینجاست هروقت با رضایت کامل و نیش خندان میرم پیشش به طرز زیبایی ضدحال میزنه . 

کتاب کودکه بعد با منطق بزرگسالانه تحلیلش میکنه :) 

اشکم در اومد تا اینجا برسونمش . هی 

واقعا بدون هیچ اغراق و تعریف بیخودی میگم کارم خوب شده یعنی از چیزی که توقع داشتم بهتر شده ، شاید حق با مادرمه و گند زدم ...( من ذاتن خود تخریبم هیچوقت کارای خودم و قبول ندارم اما اینبار واقعا قبولش داشتم ) 

فردا بعد تکامل شاید گذاشتمش اینجا ...

نقطه سر خط .