392
امروز یه مود افتضاحی داشتم . خونه عمم خانم های فامیل برای نهار دعوت بودن ، مامانم اصرار کرد منم برم ولی حوصله نداشتم ( کمی پشیمونم ) بعد حوصلم افتضاح سر رفت و اعصابم خورد شد . کلاس زبان داشتم ولی دلم نمیخواست خونه بمونم . کلاس و پیچوندم و با خواهرم اومدیم بیرون . اما لحظه ای ناگهان حالم خوب شد که ، دیدم یه دختر نوجوون داخل مغازه هی بهم خیره شده بعدش اومد جلو و گفت چقدر شما خوشگلی (: پرانتز از اینجا تاااا بلاگفا!) منم تشکر کردم و گفتم خودت خوشگل تری که .. ؛)))
اره خلاصه اینجوری باشید
اینجوری بودن و یاد بگیرید
ممکنه حال بد یه نفر خوب بشه *,
+ [ شنبه یازدهم شهریور ۱۴۰۲ ] [ 21:2 ] [ fatemeh ]
|