داشتم یه مینی سریال نگاه میکردم با موضوع فرزند خدا یا همون فرزند شمن و مردی که نفرین شده . مرد نفرین شده در گذشته برای فرزند شمن اسمی میذاره و و همین باعث نفرینش میشه و همین طور سرگذشت فرزند شمن رو تغییر میده ، عاشق هم میشن و در آخر مرد باعث کشته شدن اون فرزند میشه . 300 سال گذشته و نفرین مرد این بوده که تمام این سالها زنده بمونه و همچنان منتظره تا فرزند شمن تناسخ پیدا کنه و پیداش بشه . این اتفاق میفته ، فرزند با همون اسم برمیگرده . ولی چیزی از گذشته به یاد نمیاره . داخل شرکتی استخدام میشه که رییسش مرد نفرین شدس . حالا این مرد سعی میکنه تا دوباره فرزند خدارو عاشق خودش کنه و عاشقش بشه تا برای همیشه این نفرین برداشته بشه و دیگه آسیبی به فرزند نرسه . اول ماجرا هم قراراشون در حد خوردن شام و اینا بوده که فرزند اصلا علاقه ای به این کار نداشته .تا اینجا همه چیز خیلی برام معمولی بود . شبیه خیلی از ناول های کره ای سطح متوسط . اما قسمت آخر مرد نفرین شده دوباره نمیتونه از فرزند محافظت کنه و فرزند میمیره ، با این که عشق بینشون شکل میگیره . لحظه ی مرگش میگه : قول میدم داخل دنیای بعدی فراموشت نکنم . مرد نفرین شده فریاد میزنه از شمن کمک میخواد . مثل این که شمن دلش به حال فرزندش میسوزه و نجاتش میده ... اینبار همه چیز تغییر میکنه . فرزند از خواب پا میشه اما خبری از مرد نفرین شده نیست . متوجه میشه انگار برگشته به همون روزی که قرار بود برای اولین بار به اون شرکت بره . با عجله به سمت اتاق رییس میره میبینه مرد نفرین شده اون رو به خاطر نمیاره :) همه ی اون روز هایی که گذروندن ، بوسه ها ، آغوش ها ؛ کلمات هیچ چیز رو به خاطر نداره . مدت ها میگذره و هرازگاهیی با رییس داخل جلسات برخورد میکنه . باید اینجوری توصیف کنم ، داخل چشم های بازیگر (فرزند) جوری اشک حلقه زده بود که قلب آدم و به درد می آورد . انگار دعا میکرد مرد نفرین شده بلاخره به خاطر بیارتش . سکانس آخر وقتی شرکت خالی شده بود دوباره رییس میبینه . اینجا بیننده کمی امیدوار میشه نکنه به خاطر دارتش اما به روی خودش نمیاره ؟ .. اما خب اینطور نبود . مرد نفرین شده بارها و بارها بهش خیره میشه اما چیزی به خاطر نمیاره . ولی مدام میپرسه ما قبلا هم و جایی ندیدیم ؟ .. در آخر فرزند، با لبخند تلخی که شاید ذره ای امید در اون وجود داره رییسش و به شام دعوت میکنه ...

__ فکر کنم قبلا گفته بودم چقدر غرق داستان ها و فیلم ها میشم ، مخصوصا سکانس های آخر اگر متفاوت باشه .

__ باید امیدوار باشم که دوباره عاشق هم میشن ؟ شاید اگه دوباره عاشق هم بشن بازم فرزند آسیب ببینه ... شاید این سرنوشته یا شایدم لطفی از طرف شمن که باز به هم برگردن !

__ هیچوقت پایانی نخواهد داشت جز این که ذهن نویسنده رو بتونم بخونم !

__