230
دیشب نمیدونم چم بود ! سرم سنگینی میکرد . ساعت نه و نیم این حدود ها بود خوابم برد . خواب عمیقی بود . هیچوقت اون وقت شب نخوابیدم مگر زمان کنکور که 9 شب میخوابیدم و ساعت 11 شب پا میشدم کارای هنرستان و انجام بدم و شب زنده داری میکردم . شیرین بود اما .. حس میکنم خیلی وقت بود که همچین خوابی نداشتم ..
_ چرا اینجا دربارش مینویسم نمیدونم ،،،،
+ [ شنبه چهاردهم آبان ۱۴۰۱ ] [ 10:53 ] [ fatemeh ]
|